شهید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت می‌روم تا این چادر محکم‌تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند.

گفت: من می‌روم ولی رسالت زینبی به دوش شما است.

راوی  همسر شهید

شهیــد سعیـــــد مسافـــــر

《ســــالــــروزشهــــادتــــ》


خــــــــــندیدورفــــــــــت 

خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی می‌کرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم، وسایلمون رو بار کامیون کرد و راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟

با خنده گفت: نه ما قرار نیست برگردیم

راوی  همرزم شهید

شهیــد جمـــــال رضـــــی

《ســــالــــروزشهـــادتــــ》

@zakhmiyaneshgh


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لینکدونی روبیکا Music Anime Erin آپشن خودرو | گندم کار شهر دانلود ناگهانی‌ات موزيک سان آزمایشگاه کنترل دیجیتال مارک فایل 2 فریاد قلم