رفاقت من و حسین از سری اول سوریه داغ شد خیلی با روحیه کارهارو پیگیر بود.

خیلی خوشحال بود و دائم در تکاپو بود ، باورکردنی نبود واقعا جیره غذایی ماموریت کم بود

تو ماموریت نقطه وصل من با حسین بود,,با پسرش آقا محمد جواد مردونه صحبت میکرد,مثل دو تا آدم بزرگ،همش میگفت محمد جواد پسر جان هوای مادرتو وقتی که نیستم داشته باشیا،

سری دوم دم پرواز به حسین گفتم,,حسین شهید بشی محمد جواد چی!؟گفت:خدا بزرگه,محمد جواد هم بزرگ میشه نگران نباشید.

روای:رفیق شهید

سالروز شهادت                                

@modafeonharem



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سلامت کودک و نوزاد دفتر خاطرات سیگنال خرید و فروش ارزهای دیجیتال فروشگاه تخصصی زیورآلات نقره Jesse championrings شب های من نقاشی آبرنگ Michele