روزی که برای پذیرش خادمی اومده بود، ما شرایطی رو برای خادمی بیان کردیم. محسن همه اون‌ها رو دارا بود.

در اونجا محسن دو درخواست داشت. اول گفت: «حاجی منو پشت هیئت بذارید که توی دید نباشم!» مورد دوم این بود: هر چی کار سخته ، بدید به من.  

محسن نمی‌خواست بین ۸۰۰ نفر در هیئت دیده بشه، خدا هم گفت حالا که نمی‌خوای دیده بشی، من به کل عالم نشونت می‌دم. 

راوی: حجت‌الاسلام‌ لقمانی

@modafeanharam77


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

با محبت، عشق آغاز می شود. Samantha پنجره ی نسیم رمان آنلاین با من حرف بزن ! شرکت حباب مهندسي و اطلاعات علمي نمایندگی هایگلاس ایشیک ای جی تی فرامید فريب مدير حميد نخوريد|رد لاو چت|ردلاو چت|ردلاوچت|red-love-chat