من حدود دو ساعت با ابوحامد ملاقات داشتم

او برای ما یک برادر و یا  یک پدر بود .

خاطره ای از  سیلی زدن یک پسر به ابوحامد دارم

اما او رزمنده را  ناز کرد و به او بوسه می زد.

و می گفت :

مرد دلاوری به من سیلی زده !

همواره اهل گذشت بود.

زمانی که بچه ها شهید می شدند ؛

خودش می رفت و آنها را بر می گرداند .

یک بار 500 متر طناب گرفت 

و 13 یا 14 شهیدمان را از 300 متری دشمن آورد .!

‌-----------------------------------------یکبار سر غذا بودیم سربازی گفت :

 هنوز گرسنه ام !

ابوحامد غذای خودش را  آورد و به او داد .

 پسر شرمنده شد ؛

من در طول 26 سال زندگی ام مانند او را ندیده ام 

کسی می گفت :

دو تا از بچه ها دعوا کرده بودند ، رفته بود بین آنها گفته بود :

 من و بزنید ولی با هم دعوا نکنید

دو پسر خجالت کشیده بودند و وقتی شهید شد بچه ها خیلی ناراحت بودند

شهید مدافع حرم

علیرضا توسلی 

فرمانده لشگر فاطمیون               

@modafeanharam77


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

piscesman ساعت مارک دانلود کتاب علمي پزشکي ماينر وبلاگ محتوای عمومی مرجع خرید و فروش انواع کفپوش ورزشی متخصص ارتوپدی خاطرات يک ته تغاري اقتصاد روز