دوست شهید: یک بار موتورش را یدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک قفل درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته ؟ می گفت بیخیال! صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور به آن سنگینی را هل میدادو می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، همسایگان را از خواب بیدار کند. دو سال همسایه بودیم.به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را رعایت می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت زباله ها را به دم در آوردن و تحویل نیروهای شهرداری دادن. آدم هارا باید از سبک زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به سوریه و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم ، خاص بود و خاص زیست و برای شهادت، انتخاب شد!

شهید حامد کوچک زاده

@modafeanharam77


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دستگاه تصفيه آب پاورپوینت های دانش آموزی کد پروژکت نورافشان | 09336636353 VOIP and Forex نقاشی ساختمان-رنگ مولتی کالر-اجرای کناف طراحی و ساخت پروژه های AVR - ARM - PLC