یک بار به سفر قم که رفته بودیم، یکی از بزرگان نظامی آمده بودند که شهید حامد خیلی تلاش کرد او را ببیند تا برگه اعزام به سوریه اش را امضا کند، تصریح کرد: گاهی برای رفتن صحبت می‌کرد که من در اوایل با این موضوع مخالفت می‌کردم چون این موضوع برایم ملموس نبود. همسر شهید کوچک زاده خاطرنشان کرد: حامد و دامادم هر دو برای اعزام به سوریه اسم نوشته بودند که چون حامد به دلیل مخالفت های من مدارکش کامل نبود، از تهران به او زنگ زدند که دامادم به سوریه اعزام شده و او نمی تواند به سوریه اعزام شود. روزافزای با بیان اینکه زمانی که دامادم برای خداحافظی آمده بود، حامد به قدری ناراحت و غصه دار بود که من دلم خیلی سوخت و به من گفت که من مدارکم را بخاطر شما نبردم وگرنه من هم اعزام می‌شدم، اظهار کرد: وقتی این صحبت را کرد خیلی از دست خودم ناراحت شدم که چرا مخالفت کردم. وی با بیان اینکه بعد از این ماجرا لشکر و گردان قرار شد خودش نیرو به سوریه اعزام کند، افزود: حامد کم کم من را آماده کرد تا به سوریه اعزام شود و با رضایت کامل این کار را کردم.

شهید حامد کوچک‌زاده راوی همسرشهید

@zakhmiyan_eshgh


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای مجازی من حسابداری مالیاتی Tamara Alisha پرنده گولو David تور روسیه Carmen غلت هاو ژیمناستیک