خانطومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می‌اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده. راضی نمی شد. میگفت نمشه، تو اون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از شهادت و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش . انگشتر مال تو، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمیخواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم. از دستش در آورد و انگشتم کرد بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت . انگشتری که به من دادی و دادم به کسی. اصلا بهش برنخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از حاج قاسم سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود.

راوی همرزم شهید عطایی 

@zakhmiyan_eshgh


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Amanda مد و پوشاک | کیف، کوله پشتی و کفش کارهای گرافیکی بلاگ اختصاصی لوازم یدکی Tracy ::. اشک تنهایی .:: دوربین حرفه ای درب اتوماتیک فادینی، درب برقی فادینی، درب اتوماتیک FADINI، درب برقی FADINI، نماینده فادینی در اصفهان، نماینده FADINI در اصفهان شاهدان تاریخ